چنان‌که از دل منبر، مسلمان می‌زند بیرون ز خاک پای حیدر، شاه و سلطان می‌زند بیرون علی، مرز میان کفر و ایمان است و با مهرش یقیناً از میان کفر، ایمان می‌زند بیرون کسی که حبّ حیدر دارد از آتش نمی‌ترسد که جای شعله از هیزم، گلستان می‌زند بیرون یقین دارم که اسماعیل، ذکر «یاعلی» گفته که زمزم از لب خشک بیابان می‌زند بیرون کسی‌که با علی آغاز کرده کار و بارش را سراسر برکت از روزی دکّان می‌زند بیرون کسی‌که اهل تفسیر است، می‌داند بدون شک فقط مدح علی از جان قرآن می‌زند بیرون اشارت می‌کند خورشید هم با شوق از مشرق به عشق ماه رویش از گریبان می‌زند بیرون رصد می‌کرد میدان را علی قبل از رجزخوانی از این آرامشش در جنگ، طوفان می‌زند بیرون چنان بر قلب لشگر می‌زد، انگار از دل دریا به سمت ساحل، امواج خروشان می‌زند بیرون علی از میمنه بر قلب لشگر می‌شود داخل علی از میسره با تیغ بُرّان می‌زند بیرون به دامان نجف، دست توسّل می‌زند عالم همیشه سائل از دربار سلطان می‌زند بیرون